تراژدی روزه+گرما+حجاب

روزی روزگاری..

توی قرن بیست و یکم

توی یه مملکت اسلامی..

توی شهری که مردمش مدعی تمدن بودن

توی گرمای یه تابستون 37 درجه..

توی بهترین ماه خدا،ماه رمضان

یه زن چادری بود..

که روزه بود


اما یه روزی سیلی خورد..

به یاد زهرا مادرش

بخاطر حجابشو ، نجابتش..

چادرشو سرکشیدن!

قصه اینه مسلمونا.. 

غصه اینه مسلمونا

از دست کی دق نکنیم..

کجا باید شکوه کنیم!!!


و این قصه پر غصه هنوز هم ادامه دارد..


تقدیم به ریحانه های صبور

دختر خوشگذرانی که برنده جشنواره وب ایران شد + عکس

میخواستم نامه سوم خاتمی رو منتشر کنم ؛ اما این مطلب رو خیلی اتفاقی دیدم ؛ دیگه قضاوت تصاویر با خودتون باشه  ؛ من فقط تصاویر رو میزارم و حرفی نمی زنم.  اما فقط یه نکته : وقتی توی این دوره زمونه گرونی ، یه دختر عیاش و خوشگذران با عروسکش میره سفر و وبلاگش برنده جشنواره وب ایران میشه اون هم از نظر هیئت داوران ، خب آدم یه کم شک می کنه به همه چیز.  به این ها میگن مرفهین بی درد . تمام . تصاویر خیلی زیاد بود دیگه من فقط همین 5 تا رو گذاشتم. روی تصاویر کلیک کنید تا به صورت کامل نمایش داده بشه.

ادامه نوشته

چادری که حذف می شود! + عکس و فیلم

ابتدا خواستم این مطلب رو بدون شرح بزارم ، اما حیفم اومد چند نکته رو ذکر نکنم. خدا روشکر با اومدن دستگاه گیرنده دیجیتال و مخصوصا برای ما قشر مستضعف (به قول خائنین : قشر آسیب پذیر) که ماهواره  (بشقاب خیانت) هم نداشتیم ؛ چشم و گوش مون حسابی به دست گل های صدا وسیما روشن شده. حرفهای مفصل تر باشه واسه بعد که انشالله توی پست های آتی مطالب فاجعه آمیزتری رو خواهم گفت.

نکته: کشف حجاب"اصطلاحی است که در 17 دی 1314 به دستور رضاخان خائن برای برداشتن اجباریچادر از سر مادران و خواهران ما صورت گرفت."

یادآوری: مسئولین محترم صدا وسیما تا بحال چند تا فیلم در مورد حجاب ساخته اید؟! فقط نام یکی از آنها را بگویید؟

اما در مقابل برای تخریب حجاب ماشالله سنگ تمام گذاشته اید؛ مشت نمونه خروار است: سریال "سوییچ اسرار" فیلمی سراسر توهین به قشر ضعیف و محجبه جامعه ... فیلمی که در آن تمام بیحجاب ها پول دار بودند و تمام فقرا با حجاب !!! یعنی شما اصرار بر این دارید که حجاب باعث فقر است یا فقر باعث حجاب می شود ؟؟ کدام؟؟

اما اصل مطلب:

بنده یکی از مخاطبان شبکه press tv  هستم ، مخصوصا بخش خبری که خانم مرضیه هاشمی با آن لهجه آمریکایی غلیظ و شسته رفته اش اجرا می کند(تقویت زبان).. اما تا قبل از این نمی دانستم ایشان آمریکایی هستند و تازه مسلمان شده اند تا اینکه مستند مهار نشده را دیدم..

اما چیزی را در این مستند دیدم که شوکه شدم::: این خانم در خانه اش چادر پوشیده است پس چرا در شبکه پرس تی وی چادر به سر ندارد؟؟؟!!! حتی سریعا در نت نامشان را جستجو کردم و تمام عکس هایشان (به جز همان هایی که در PRESS TV بود) چادر داشت.اینجا را هم ببینید. و اینجا بود که عقل ناچیز این حقیر جرقه ای زد تا این مطلب نگاشته شود:

این یک برداشت کاملا شخصی است و منتظر پاسخ مسئولین صدا و سیما هستیم:

* آیا مسئولین صدواسیما با این عمل خود ، حرف دشمنان غربی ما مبنی بر اینکه چادری ها و محجبه های مسلمان تروریست هستند ، تایید کرده اند؟؟؟ یا شایدم چادر باعث بی کلاسی و بی تمدنی هستش؟؟!!

شبکه هایی چون BBC  و  MANOTO  و .... که با آن وضع نابهنجار حجاب و ترویج فحشا و فساد در حال تخریب خانواده هایمان هستند ، بی آنکه خودشان را به شکل ما در آورند..آن وقت مسئولان ما اینگونه رفتار می کنند!!



وقتی تمام دنیا حجاب دارد

               

               هر چیزی که در جهان وجود دارد ، حجاب دارد؛

               زمین با لایه ازن محافظت می شود

               شمشیرها با غلاف خود محافظت می شوند

               جوهر و مرکب اگر بدون محفظه باشند خشک می شوند

               سیب بدون پوست فاسد می شود

               موبایل ها با قاب های رنگارنگ محافظت می شوند

               زنان جواهرات زیبایی هستند که با چشم هایشان توصیف می شوند:

               و حجاب محافظت می کند از زیبایی آنها.


سر نوشت: درسته که پوشیدن لباسهای ساده،خوب و مناسب باعث پیشرفت انسان نمی شود ویا دلیل موفقیت کسی نیست؛اما تاریخ ثابت کرده است که افرادی که پیشرفتی داشته اند ویابه مدارج بالای علمی و اخلاقی رسیده اند،همیشه لباسهایی ساده ومناسب میپوشیده اند.



باز نشر این مطلب در :  بولتون نیوز  ,  مادحین  ,  افسران  ,  عمارنامه  , ندای انقلاب  ,  پاونا   ,  مقر افسران  ,  نورآسمان ,  هراز نیوز  ,  سنگریها  ,  پایگاه خبری 8دی  ,  المهدی  ,  حجاب ، راه بهشت  ,  صراط نیوز  ,  بسیج سایبری ,  نسیم اندیشه  ,   نوشت افزار ولایت ,  دریچه  ,  بازمانده از قافله  ,  بوی بهشت  ,  طنین یاس  ,  فرهنگی س ا   ,  حمایت ولایت  ,  تاج بندگی  ,  شورافکن  ,  نسیم اندیشه  , آوای ظهور  ,   حرف تو

ماه عسل در کربلا


به انتهای کوچه که رسیدم ، شب زیر لحاف ابر خوابیده بود و فانوس ظلمت همه جا را روشن از تاریکی خویش کرده بود .جلو رفتم و زنگ آخرین در را به صدا در آوردم. چند لحظه ای نگذشته بود که زنی میانسال با چادری مندرس و چهره ای غرق در تعجب و ترس بیرون آمد. سلام دادم و او هم سلامی توام با شک تحویلم داد . یک بسته از گوشت هارا طرفش گرفتم ، داشت از تعجب شاخ در می آورد. سریع از دستم قاپیدش و گفت ممنون. خداحافظی کردم و زن در را بست. قدمی دور نشده بودم که دوباره در باز شد و زن بیرون آمد و گفت: "ببخشید آقا مناسبتش چیه؟" . گفتم: " شام عروسیمونِ ، نذر حسینِ ". نام مبارک حسین (ع)که از دهانم بیرون آمد همه وجودم تیر کشید و بغض راه گلویم را گرفت . همسرم هم که قربانی آن یکی همسایه را داده بود به سمتم آمد ، وقتی بغض مرا دید ، به اشکهایش اجازه جاری شدن داد.

یادش بخیر ! شب خواستگاری چه شبی بود ! اولین بار بود که می دیدمش،چنان وجودش جذبم کرد که می خواستم همان جا وسط مراسم دستان مادرم را غرق بوسه کنم به خاطر این انتخابش. هیچ گاه یادم نمی رود ، چنان چادرش را محکم گرفته بود که گویی حس می کردی چادر جزئی از روح وجود اوست ؛ آخ که چقدر به آن چادر حسودیم شد. شاید هم به خاطر همین چادر و حجابش بود که عاشقش شدم.

با هم که حرف می زدیم مخاطب حرفهایش من بودم و مخاطب چشمانش گل های قالی . از خیلی چیزها صحبت کردیم ؛ اخلاق ، تربیت فرزند ، مراسم و ...! وقتی از جایش بلند شد تا اول او از اتاق خارج شود دستمال کاغذی که از حیا ، موقع حرف زدن ریز ریز می کرد به زمین ریخت و من غرق تقدس وجود او شدم.

تا قبل از این برایم قابل باور نبود که دختری با این وضع مالی ، تحصیلات عالی و خانواده ای از قشر بالا ، اینقدر پای بند اصول و شریعت باشد. این فرشته زمینی آن شب مثال نقضی بود بر تمام افکار پیشین من .

مراسم تمام شد و ما به سمت منزل حرکت کردیم. غرق خیال مراسم و جشن و ماه عسل بودم ، تصمیم داشتم برایش بهترین زندگی را بسازم و بهترین ها را به پایش بریزم که به چراغ قرمز رسیدیم و ماشین را نگه داشتم. ناگهان صدای ضربه ای به شیشه ماشین ، رشته ی افکارم را از هم گسست و مرا از عالم رویا بیرون کشید.

شیشه را پایین کشیدم . دختری 5-6 ساله بود که دستمال کاغذی می فروخت. چنان سریع می گفت "آقا تورو خدا خب آقا تو رو خدا بخر " که ندانستم چطور پول را  دادم و دستمال را گرفتم. بقیه پولم را داد ، گفتم "کوچولو من امشب خیلی شادم اینم شیرینی خودت". پول را توی دستم گذاشت و گفت :" آقا ما گدا نیستیم " و به سرعت دور شد.

حباب شادیم را سوزن های غم او ترکاند و اشک ، چشمانم را تر کرد و دیگر در ازدحام ماشین ها آن دختر را پیدا نکردم. نمی دانم چرا یاد شعر شهریار افتادم :

"یتیمان کوچه ها را دیدم  ، به یاد یتیمان کربلا  دلم آتش گرفت"

ما کجا بودیم و حسین کجا! مگرمن شیعه حسین نبودم! آیا این رسم حسین بود که دختری بدین سال در خیابان ها دست فروشی کند و من به فکر مراسم آنچنانی باشم! این کجای عدالت علی بود؟!

به خانه که رسیدم به سرعت به اتاقم رفتم و تا صبح خوابم نبرد. فردا به مادرم گفتم با خانواده آن دختر تماس بگیرد و بهشان بگوید که من میخواهم بیشتر با او حرف بزنم . تمام شب فکر کرده بودم و برنامه ریخته بودم برای همه چیز ، برای  عقد ، برای عروسی ، برای خانه و... . بعداز ظهر آن روز رفتم و با او صحبت کردم و او با تمام حرفهایم موافق بود.

به رغم  مخالفت های خانواده مان بانحوه برگزاری مراسم و برنامه هایمان؛به تهران رفتیم.بامهریه 14 سکه به عقد هم در آمدیم به وکالت علی روزگار،به وکالت نایب مهدی(عج). قباله ی ازدواجمان بخاطر داشتن مهر آقا درخود به خود می بالید و این تنهاعقدی بودکه می دیدم هنگام خطبه خواندن عوض خنده ، همه می گریند؛ گریه ازسر ناراحتی نه،گریه از سرشوق دیدار آقا.

قرار گذاشته بودیم  هیچ خرج اضافه ای نکنیم ، با کلی زحمت خانواده هایمان را راضی کردیم که به جای گرفتن مراسم  به کربلا برویم و هزینه ی مراسم را خانواده ها در اختیارمان بگذارند تا برای برنامه هایمان از آن استفاده کنیم.

چه غربتی داشت ، خاک کربلا بوی مظلومیت می داد . بوی گریه می داد . بوی صورت های سیلی خورده می داد . بوی یتیمان گریان می داد. صدای ناله های زینب را می شد از دور شنید. وای از غروب بین الحرمین ؛ بین المظلومین برای این مکان مناسب تر بود .

از پابوس که برگشتیم هزینه های مراسم را دادیم چند قلم وسیله ضروری برای زندگی گرفتیم و خانه ای تهیه کردیم و بقیه را دادیم گوسفندی خریدیم ، دادیم ضبحش کردند و بین فقیرترین محله شهرمان پخش کردیم و.. بقیه اش را که خودتان دیگر می دانید.

الان که دارم این نوشته را می نویسم ، روز اول زندگی مشترک مان است.زندگی زیر یک سقف با یک دنیا دعای خیر ، با نظارت حسین ، با حمایت عباس و با قلم علی ولایت . و امروز می خواهیم برویم ضمانت نامه ی زندگی مان را بدهیم سربازان خمینی امضا کنند.

من دیگر باید بروم ، همسرم صدایم می کند. سلام همه تان را به شهدا می رسانیم و نائب الزیاره تان هستیم.

پی نوشت همسرم: می دانم چه لذتی دارد اینکه سوار بر ماشین عروس باشی ، می دانم چه لذتی دارد اینکه توی لباس عروس باشی ، آخر همه اینها را یکبار در عمرت بیشتر تجربه نمی کنی و می دانم لذت همه این لذت ها را . اما نمی دانید لذت شیعه حسین بودن را و آن دنیا پیش حسین روسفید بودن .

امام الخامنه ای: همسر یعنی همسفر تا بهشت



باز نشر این مطلب در :  عمارنامه  ,  افسران  ,  پاونا  ,  پایگاه فرهنگی صاحب الزمان  ,  المهدی   ,  ارتش سایبری ایران  ,  پایگاه مادحین  ,  مهندسی شبکه  ,  مقر افسران سایبری  ,  میانالی  ,  چارباغ  ,  آیتگ  ,  نور آسمان  ,  غریبه  ,  سفیررحمت  ,  سدرا

خرید رایگان با عطر حجاب + عکس

مدت ها بود که دنبال فرصتی بودم تا سری به مغازه آقای محمدی (+) بزنم و سلام گرم این همه دوست عزیز و دعاهای خیرشون رو به ایشون برسونم. اما وقت نشده بود تا اینکه دوباره داداش کوچیکم خبر داد که آقای محمدی تخفبف رو برداشته و به جاش یه هدیه میده.طبق معمول دوربینی قرض کردم و راهی مغازه آقای محمدی شدم.

بله روی شیشه مغازه عبارت اهدای هدیه به خانومای محجبه رو دیدم.

وقتی با ایشون صحبت می کردم یه خاطره جالب رو تعریف کردن که خودشون هم باورشون نمیشد:" اینکه نماینده ولی فقیه توی استانمون یه شب خیلی اتفاقی بدون اینکه شناختی هم از ایشون داشته باشن ، اومدن خونشون" .

بهشون پیشنهاد کردم تا یه بنر بزرگتر چاپ کنن تا کمی این کار خیرشون بیشتر مردم رو به حجاب تشویق کنه و بیشتر به حجابشون افتخار کنن. ایشون هم با کمال میل قبول کردن ، اما گفتن این هدیه خیلی کوچیک میشه ؛ پس هدیه رو 2 برابر کردن.

"بخدا کاری که من کردم فقط برای خشنودی قلب نازنین حضرت زهرا(س) بوده و اصلا به هیچ وجه از کارم راضی نیستم .باورکن کارم خیلی کوچیک و ناقابله ، خدا شاهده اگر وسع مالی اجازه میداد و قدری بیشتر درآمد داشتم ؛ کارهایی بهتر ازین داشتم که بتونم انجام بدم. اما متاسفانه الان یه مشکل خیلی بزرگ هم دارم که واقعا بهم اجازه نمیده ، چون الان تمام زندگیم و درآمدم رو صرف این مشکلم کردم."

و گفت از یکی از همان آرزوهای بزرگ و خواسته همیشگی اش: انشالله دعا کن که این مشکلم حل بشه و درآمدم بیشتر بشه تا بتونم بیشتر ازین به ترویج حجاب کمک کنم.  دوست دارم روزی برسه تا بتونم به همه خانومای محجبه ای که خرید می کنن هدیه بدم و به دهمین نفری که وارد مغازه شد ، بعد ازینکه خرید کرد و فاکتور رو براشون صادر کردم ، پایین فاکتور بنویسم " هدیه ای از حضرت زهرا(س) ، تقدیم به دختر آسمانی ام " ؛ به هر میزان که خرید کرده باشن ، هیچ پولی ازشون نخواهم گرفت و این خریدشون رایگان هست.

در تمام طول این مدت که داشتم با آقای محمدی صحبت می کردم ، بغض و اشکهاش رو میشد دید. راستی برای آقای محمدی حتما دعا کنید . و انشاله روزی برسه که رسانه ای کردن این کار بزرگشون افتخار بنده حقیر بشه.



بازنشر این مطلب در : عمارنامه , افسران , هادی نت  ,  مقر افسران جنگ سایبری , آزادنگار ,  نور آسمان , پاونا   ,  پایگاه سازماندهی سربازان سایبری  ,  پیام رسان پارسی بلاگ  ,  پایگاه خبری تحلیلی8دی  , گروه سایبری بسیج ایران  , قانون یزد  ,  نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری  ,  گلهای داوودی

عفت و پاکدامنی دختر ایرانی

چه سرزمین زیبایی است!

نگاه کن صلابت و استواریش را ببین !

شرم و حیایش زبانزد خاص و عام است.

اینجا سرزمین شهربانو بزرگ دخت یزدگرد است که افتخار همسری شاه جهان را یافت.

اینجا ایران است سرزمین پاکان .

اینجا ، ایران است سرزمین دلیر مردان و شیرزنان .

و اینجا سرزمین دماوند ، با صلابت ترین ، استوارترین و سالخورده ترین ایرانیان است.

ای دماوند سخن بگو ! چرا سخن نمی گویی ؟ برایم از گذشته ها بگو! از حال کنونی سرزمینت برایم بگو !  چرا این قدر دمق و گرفته ای ؟ چرا چشم هایت را غبار گرفته است؟

و دماوند به حرف آمد،چه چیز را می خواهی بدانی؟ میگویی چرا ناراحتم  و چرا چشم هایم را غبار گرفته است؟چرا این چنین نشود وقتی که یاد گذشته سرزمینم می افتم و اتفاقات آن روز را مرور میکنم حسرت میخورم و دلم میگیرد که چرا امروز سرزمینم این چنین است.نگاه کن! ببین! این دختران همان دختران ایران باستان هستند. دختر قدیم ایران را از فقیر تا غنی آن را دیده ام.

ثروتمندترین دختر ایران شهربانو بود که در  ناز و نعمت بزرگ می شد ولی عفت و پاکدامنی و نجابت خویش را حراج نمی گذاشت. او بهترین دختر ایران بود، زیباترین ، متملک ترین و نجیب ترین دختر ایران زمین بود.روزی او را دیدم که از خوشحالی در پوست خود نمی گنجید و زمان را شمارش می کرد تا لحظه خواب گردد. متعجب شدم چرا خواب ؟ از او پرسیدم که ای شهربانو چه شده که با این خوشحالی بی قرار خوابی ؟  گفت در عالم خواب بهترین خانواده روزگار به خواستگاریم آمده اند و مرا به عقد یکی از زیباترین ها که مرا انتخاب نموده است درآورده اند ، بیقرار اویم ، او فعلا نمی تواند در بیداری به دیدارم آید اما در عالم رویا به دیدنم می آید.این بود که او را 14 روز این چنین بیقرار می دیدم تا اینکه روزی شنیدم که قرار است عده ای از کشور مجاور به سرزمین من لشکر بکشند ، آن روز شهربانو را خوشحال تر از قبل دیدم ، متعجب شدم که در این اوضاع و احوال که همه مضطرب جنگ هستند چرا او باید از این اتفاق خوشحال باشد.

طاقت نیاوردم از او پرسیدم ، او گفت : در این جنگ برادر همسرم فرمانده سپاه است و من باید در زمره اسیران باشم تا در بیداری به وصال او برسم.از او پرسیدم او کیست که تو را ، نجیب ترین و پاک ترین دختر ایران زمین ، را بی تاب و بیقرار خویش ساخته است.او گفت او شاه جهان و شهزادبزرگ ، شهنشه جهان هستی می باشد که همتایش نیست. مادر و پدرش ما را به عقد هم درآورده اند و من مادر وارث اویم که او نیز بر اریکه جهان هستی تکیه می زند و پادشاهی می کندکه مقام فرزندم نیز از مقام پدرم والاتر است. آری او به خاطر نجابت ، عفت و پاکدامنی اش برای همسری شاه جهان حسین بن علی (ع) انتخاب شده بود ، انتخابی که هر دختری آرزویش بود اما در آن میان قرعه همسری شاه جهان و عروس خانواده علی(ع) بزرگ رادمرد جهان هستی به نام شهربانو درآمده بود ، تنها شهربانو این افتخارش نبود بلکه خواهرش "شاه زنان" دختر دوم یزدگرد سوم نیز افتخار همسری "محمدابی بکر" یار صدیق مولا امیرالمومنین علی(ع) را یافت. ایران چنین دختران پاک و عفیفی داشت که منتخب بهترین ها می شدند.

اما ایران امروز را نگاه کن! ببین آیا این دختران از نسل شهربانو هستند،دیگر تعداد دختران و زنان چون شهربانو اندک شمارند،چهره و لباس هایشان روی غربیان راسفید کرده است.نمیدانم این دختران که مادران آینده هستند چه فکری کرده اند که این چنین،بیرون می آیند وخود را در معرض نمایش می گذارند. چرا  دختران دیروزمان عاقل و زیرک بودند اما امروز وقتی نگاهشان می کنی،نگاه خویش را می دزدند و چهره درهم گرفته دارند ویا اینکه چشمهایشان بارانی است ویا اینکه باید در پارکها و خانه های فساد و بازداشتگاهها پیدایشان کنیم و وقتی از آنها علت را میخواهی یا میگوید گول خورده ام ویا میگوید از فقروبدبختی این چنین شده ام و یا پدرومادر مرا دوست ندارند ومن تشنه محبت بودم که گول خورده ام.این دختران فکر کرده اند مردان و پسران دایه عزیزتر از مادر شده اند که به آنها اعتماد کرده و بلایی جبران ناپذیر به سرخویش می آورند.

آری این دختر ایرانی که زمانی باهوش ترین ، زیرک ترین و عفیف ترین دختران جهان بود حال خود را به ملعبه ای بدل ساخت است که ... !

حجاب را چون یک وسیله دست وپاگیر می داند در حالی که حجاب و رعایت پوشش و آرایش او باعث امنیت می شود وبه ارزش او می افزاید.

 دختر همچون مروارید درون صدف است که ارزش دارد و گرنه اگر بخواهد در معرض نمایش باشد چیزی جز سنگ های ریخته شده در سطح و درون دریا نیست و هیچ ارزشی ندارد و قیمتی برایش تعیین نمی گردد.

بلی ای دختر ایرانی،پوشش باعث کاهش تمدن تونیست بلکه ارزش تو را بالامی برد،اگر این چنین بود در آن زمانیکه دختران ایران قدیم که لباسهای بلند و گشاد و چادرهایی به نام"چاقچول" می پوشیدند،ایران متمدترین کشور جهان نبود.اسلام پوشش اسلامی را به تو یادآور میشود آنهم فقط بخاطر ارزش دادن به تو و ایجاد امنیت برایت.دخترایرانی سمبل عفت و پاکدامنی است.

اینجا سرزمین معصومی است که معصومه ای در آن خوابیده است.همه می دانیم که شهربانو در قصه ها نبوده بلکه شهزاده ای بود که  بهترین افتخار نصیبش شد و افتخار عظیم این است که بزرگ ناجی جهان نیز از نسل او و ایرانی است.

ای دختر ایرانی تو قرار است مادری شوی که فرزندان دلیری را تربیت کنی از نسل رستم و سیاوش ، برای رویارویی با خطرات.بایستی همچون شیرزنی باشی چون شهربانو و افتخار بیافرینی . تو باید مادری شوی که ابن سیناها  و ابوریحان ها از دامنت پرورش یابند اما چه شده که عده ای از شماها را باید در خانه های فساد پیداکنیم و تعداد بی شماری از شماها را مقلدین غرب ببینیم که فقط به دنبال عوض کردن مدل مو ، آرایش و لباس هستند در حالی که  خود غربیان این چنین نیستند و یا اینکه متمرد از پدر و مادر باشید.نمی دانم چرا دختر ایرانی متمدن دیروز ، تمدن کنونی اش را در فساد ، بی بند وباری و بی حجابی می داند.

ای کاش می توانستم چشم هایم را با پارچه ای سپید ببندم و وقتی چشم باز کردم همه این دختران را چون مریم مقدس و شهربانو و ... ببینم.

ای کاش میشد که دخترانمان عفت وپاکدامنی ایرانی را درک میکردندو آنرابه پشیز نگاه شومی نمی فروختند.ای کاش دخترانمان میدانستند که آنهادر انحراف وپاکدامنی مردانمان نیزسهیم اند.

ای دختر ایرانی بیاپاکدامن وعفیف زندگی کن و راه سودجویی مردان بیمار رابرای همیشه ببند.

... و دماوند سکوت کرد و چشم هایش را در پشت پارچه ای سپید پوشانید.



باز نشر این مطلب در :  عمارنامه ,  پایگاه وبلاگنویسان ارزشی ,  مقر افسران جنگ سایبری , افسران جوان جنگ نرم  , پایگاه مقاومت بسیج سایبری ,  بسیج دانشجویی دانشگاه شیراز  ,  بیرق  , وبلاگ شهید کریم صالح  ,  راه شهیدان راه بصیرت ,  نور آسمان   ,  پایگاه سازماندهی سربازان سایبری  , ابوالفضل علمدار(ع)  ,  کانون رایه الشهدا دانشگاه بوعلی سینا  ,  حجاب اسلامی  ,  سامانه جامع اطلاع رسانی عفاف و حجاب  , بصیرت انقلابی   , تاریخ نگار شهدا  ,  کلکسیون ما چند نفر  ,  پایگاه خبری تحلیلی شهرستان بافق  ,  فعال در عرصه جنگ نرم  ,  ایران وطن من , کلاسی نیوز  ,  یاکربلا ,  عاشقان ولایت ,  آزاد نگار  ,  جام نیوز   ,  عنقا نیوز  ,  صرفا جهت اطلاع  ,  شاخه طوبی ,  انجمن اختصاصی حجاب و عفاف- کانون فرهنگی الزهرا  , بسیجی بدون مرز  ,  گروه سایبری شهدای گمنام  , کوچه پس کوچه های بهشت  ,   آیه های انتظار ,  حجاب نیوز , حجاب مطهر  ,  افسر جنگ نرم

وقتی کلام خدا در مراسم عروسی ...

همه منتظر عاقد بودند تا مراسم عروسی که در نهایت سادگی برگزار شده بود به عقدی آسمانی تبدیل شود. بالاخره عاقد رسید. بلافاصله بعد از ذکر نام و ستایش خدا ، خواندن چند آیه از قرآن کریم و آرزوی خوشبختی برای زوج جوان خطبه عقد را خواند و سپس گفت : آیا من وکیلم ؟

سکوت در تمام آن خانه کوچک حکم فرما شده بود ، همه منتظر این جمله بودند که بشنوند " عروس رفته گل بچینه " ! اما ناگهان صدای مردی غریبه توجه همه را به خود جلب کرد . " این اراجیف چیه میگین ؟! حالا اینا رو نخونید اینا زن و شوهر نمیشن ؟! مهم اون نوشته اس که نوشته شده و همه میدونن . فاید ه ای که نداره برای چی میخونید اینارو ؟! مگه چه اتفاق مهمی میفته که این رو خوندید؟! "   و هر چه دلش خواست گفت . آری آن مرد کامران بود ، آخرین بار که دیدمش چند سال قبل بود که برای ادامه تحصیل می خواست به آمریکا برود. حسابی عوض شده بود ؛ قیافه اش ، رفتارش ، حتی لهجه اش هم حسابی عوض شده بود. اما حالا بعد از آن سالها در مراسم عروسی دختر عمویم دوباره او را دیدم.

میان مردم همهمه ای ایجاد شد . از پچ پچ هایشان می شد فهمید که شک و لرزه ای در نهادشان ایجاد شده است. همه شان چشم بر دهان عاقد دوخته بودند ، اما او هیچ نگفت.

عاقد برای بار دوم خطبه را جاری کرد  ... هنوز به انتها نرسیده بود که دوباره کامران خطبه را قطع کرد. اما این بار با الفاظی شدیدتر و محکم تر بر حرفهای خود پافشاری می کرد. دلایلش از قبل محکمتر شده بود. و جسارت را می شد در چشمانش دید.

همهمه میان مردم بیشتر شده بود. انگار باورشان شده بود که کامران راست می گوید. این بار پچ پچ هایشان بیشتر از قبل بر روی صحت حرفهای کامران بود. اما باز هم عاقد چیزی بر زبان نیاورد. و این سکوت عاقد شک آنان را بیشتر می کرد.

برای بار سوم عرض می کنم عروس خانم آیا من وکیلم شما را ....!  همان ابتدا کامران حرفهای عاقد را قطع کرد . چندی از مهمانان هم به طرفداری از او به پاخاستند

بی شعور ، احمق ، نادان ، کودن و ... !  اینها را عاقد گفت . کامران ناراحت شد و گفت : اینا رو به کی گفتی. عاقد گفت : به تو گفتم احمق بی شعور نادان  پست فطرت و...!  کامران بیشتر ناراحت شد و صدایش را بالاتر برد و سوال خود را دوباره تکرار کرد. اما عاقد دوباره همان فحش ها را نثارش کرد.

مجلس عروسی حسابی بهم ریخته بود ، همه متعجب از حرفهای عاقد و ناراحت  که او چرا این حرفهای زشت را گفته است و گوشه سالن نیز کامران با اخم های گره کرده و چشمانی که انگار می خواهند آتشش بزنند به فکر فرو رفته بود.

عاقد پرسید : آقا کامران مگه نمی گی حرف هیچ تاثیری نداره ؟ مگه نمی گی اینایی که توی خطبه عقد میخونن همش حرف هستش و یه مشت اراجیفه ؟   خب اگر میگی حرف تاثیری نداره پس چرا ناراحت شدی من بهت اون حرفها رو زدم ؟ تو که می گفتی حرف بی تاثیره و هیچ نقشی توی زندگی و رابطه ها نداره ، پس نباید ناراحت می شدی!

خطبه که تمام شد ، فقط مهر پشیمانی بر پیشانی مهمانان زده شد و تنها ماند کامران روسیاه . و بازهم خدایی که هیچ چیز را بیهوده نیافریده است.


بازنشر این مطلب در: پایگاه وبلاگ نویسان ارزشی  ,  مقر افسران جنگ سایبری , پایگاه سازماندهی سربازان سایبری , ارتش سایبری بافق  ,  تسبیح  ,  کلکسیون ما چند نفر  ,  عمارنامه  , جام نیوز   ,  مدینه فاضله  , کانون آزاد اندیشی اسلامی  ,   افسران  ,  نور آسمان   , ماسون یاب  ,  بلاگرها   ,  حرف تو   ,  گلهای داوودی

الله بزرگتر است ! نه دیگران !

بسم الله

الله موبایل آیفون یا بلک بری ندارد ، اما او مخاطب مورد علاقه من است.

الله فیس بوک ندارد ، اما او بهترین دوست من است.

الله توییتر ندارد ، اما من به دنبال او هستم.

و الله اینترنت ندارد ، اما من به او متصل هستم.

الله بزرگتر است ! نه دیگران !


پی نوشت: سال نو مبارک ، عیدی مسیح به شما : به دلیل اینکه خودم این متن رو خیلی دوست داشتم ، با خودم فکر کردم اگر واسه شما عزیزان  خواننده وبلاگم هم این مطلب رو بنویسم ، خوب باشه.  کلمات بسیار ساده هستند اما همه چیز بسیار مرتبط با زندگی مدرن ما هست. 

بازنشر این مطلب در : مقر افسران جنگ سایبری ,  پایگاه وبلاگ نویسان ارزشی ,  افسران جنگ سایبری ,  ویژه الله نوشت بلاگرها  ,  دانشجویان مهندسی بهداشت محیط اردبیل  ,  حد ارتباط با نامحرم در فضای مجازی

راز  ولـنـتـايـن + عکس

 

همونطور كه مي دونيد امروز 14 فوريه (مصادف با 25 بهمن) به نام روز والـنـتـايـن نامگذاري شده. (البته در فرهنگ غرب،نه در فرهنگ ناب ايراني اسلامي ).از وقتي كه اين اصطلاح رو شنيدم (حدود 2 يا 3 سال قبل) برام هميشه جاي سوال و تعجب داشت كه فلسفه اين روز چيه؟  آيا بازم اين تحفه فرنگي غربي بازم پشت پرده اي داره ؟سال قبل هم يادمه خبرنگار باشگاه خبرنگاران خراسان جنوبي گزارشي توي اين روز پخش كرد ، اما متاسفانه در تاييد اين روز !!!توي يه سكانس هم از فيلم "چارچنگولي" متاسفا  نه چنان اهميتي به اين روز داده شده و چنان تبليغي شده كه مخاطب فكر مي كنه اين روز مهمترين روز دنياست‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌.

خب جستجو آغاز شد: توي اينترنت كه اين كلمه چه فارسي و چه لاتين  فيلترينگ شده بود و اين كار رو كمي سخت تر مي كرد. بالاخره با هر ترفندي بود تونستم اطلاعاتي رو به دست بيارم و به مهمترين نكته اين قضيه كه هرگز جايي نديده بودم و نشنيده بودم پي ببرم... البته بگذريم از داستان سرايي ها و خرافاتي كه به اين موضوع نسبت دادن و بعضي ها هم توي كشور خودمون ازش با عناوين خيلي حماسي و باستاني ياد كردن.                                      

                                                                                         توي اين روز متاسفانه باب هست كه عشاق!!!(دوست دختر و دوست پسرها)به هم هديه ميدن به رسم دوست داشتن!!! هرچقدر هديه گرانبهاتر باشه ، نشون دهنده دوست داشتن و ابراز علاقه بالاي طرف مقابل هست و اين يعني ترويج تجمل گرايي. اكثر كادوها هم  به رنگ قرمز و نماد اون هم اشكالي بصورت قلب هست.(قطعاامروز توي مغازه ها شاهد خواهيد بود).جالبه توي اين مطالبي كه ميخوندم به يه سري سايت  و انجمن برخوردم كه "ضد والـنـتـايـن"بودند و اين روز رو به شدت تحريم كرده بودن. 


اما با مطالعه چند تا مقاله انگليسي زبان ، پي به ماهيت اصلي اين روز بردم::: والـنـتـايـن روزي است كه در آن فرد به شريك جنسي خود هديه اي را تقديم مي كند. طرف مقابل هم ]چه زن باشد ، چه مرد ، چه مجرد و چه متاهل[ خود را در اين روز كاملا در اختيار شريك جنسي مقابل خود قرار مي دهد. نكته جالب تر اينكه مخاطب اصلي]بيشترين مخاطب[ اين روز ، زنان متاهلي هستند كه در دوران مجردي خود با پسراني رابطه داشته اند و براي اينكه اثبات كنند هنوز هم دوستشان دارند ، اين روز را به هم تبريك مي گويند و ادامه ماجرا !!! و اين يعني ترويج فحشا و فساد كه از اكثر دوستان تهراني هم خيلي اين قضيه رو شنيدم. در واقع اين روز روزي است كه همه مردم مجرد هستند و هيچ كسي نسبت به تعهدات اخلاقي خود متعهد نيست.

خب باز هم قانع نشدم و براي اينكه اين موضوع رو توي وبلاگم بزارم ، با يكي از اساتيدم كه سابقاَ توي دانشگاه شيراز جامعه شناسي تدريس مي كردن و چند سالي هم در انگلستان زندگي كردن ، موضوع رو در ميان گذاشتم و ايشون هم مهر تاييد رو بر اين موضوع زدن.



بازنشر این مطلب در :  مقر افسران جنگ سایبری     ,   پايگاه وبلاگ نويسان ارزشي  ,   بسيج دانشجويي دانشكده علوم شيراز   ,   سرداران قلم   ,   بلاگرها   ,   عمارنامه  ,  تسبيح   ,  رزمـــــــنده ســــــــایبری   ,  جام نيوز   ,  مقتدر مظلوم  ,  صرفا جهت جنجال !!!    ,  گلهاي داوودي    ,  عاشقانه   ,   لحظه ديدار  ,  رهبروعشقه  ,  بيداري اسلامي و جنگ نرم   ,  من او   ,   انفجار نور   ,  افسران  ,  پایگاه مقاومت شهید رجایی نوشهر


برای مطالعه بیشتر

برای مطالعه خیلی بهتر - ویژه

تخفیف با طعم حجاب + عکس

تخفیف با طعم حجاب + عکس

دیشب داداش کوچیکم می گفت: مسیح ! دیروز رفته بودم مغازه آقای محمدی ، روی شیشه مغازه اش یه چیز خیلی جالب نوشته بود."نوشته بود به خانومای محجبه تخفیف میده".برام خیلی جالب بود ،با خودم گفتم هر جور شده باید برم مغازه اش ، تا هم ازش عکس بگیرم و هم اینکه چند تاسوال ازش بپرسم. واسه دوربین هم به کلی از دوستان سر زدم تا بتونم یکی پیدا کنم. به خودم گفتم باید حتما این موضوع رو رسانه ای کنم. چند روز قبلشم یه خبری شنیده بودم (پاراگراف سوم)،که وقتی پارادوکس این دو تا موضوع رو دیدم ، مصمم تر شدم. 

اینارو آقای محمدی می گفت: بنظرم هر کسی توی جامعه باید به نحوی امر به معروف و نهی از منکر داشته باشه. منم به نوبه خودم این کار کوچیک رو انجام دادم ، البته قراره این تخفیف بیشتر بشه و هدیه ای هم علاوه بر این درنظر گرفتم. و از خاطرات جالبی گفت که توی این مدت کوتاه اتفاق افتاده.  

خبرگزاری رویترز چندروز قبل اعلام کرد که توی چندتا از فروشگاههای بزرگ دول غربی؛به خانومایی که نیمه عریان خرید کنند ، تخفیف داده میشه. جالبه توی این گیر و دار بحران مالی غرب ، به خوبی معلومه که واقعا کی توی این بحران ،به زمین خورده .یه مسئله دیگه هم روشن میشه اینه که ،با اینکه مردم دول غربی دارن به بیداری میرسن، اما اغنیا هنوز توی شهوت و نخوت گرفتارند و حاضرن به هر بهانه ای روح پلیدشون رو به عریانی چند روح آلوده ، آلوده تر کنن.

چند روز قبل هم که حتما شنیدید سینمای ابتذال آقای شمقدری بازم دست گلش بیشتر به آب رفته ؛ بله خانم گلشیفته فراهانی توی یکی از سکانس های یه فیلم فرانسوی تا نیمه عریان میشه و ... ! اما جالبه هیچ بازیگری غیر ازین خانوم ، این حرکت قبیح رو انجام نمیده. جلوی دوربین اینجوری هستن ؛ پشت دوربین خدا عالمه.حالا هی برید توی  BBC، بگید ما توی ایران آزادی نداریم و خانومای روشنفکر ما هم حرفای شما رو تکرار کنن.

اینجاست که کم کاری مسئولان فرهنگی رو میشه دید که هنوز نمی تونن راه حل آسون و زیبایی مثل آقای محمدی پیدا کنن . اینجاست که بحق باید گفت:      " آقای محمدی قبول باشه"



باز نشر این مطلب در :   جام نیوز  ,  عمارنامه  ,  افسران جوان جنگ نرم ,   گروه سایبری مهندس میرزابیگی  ,   محب وصی ,  مقر افسران جنگ سایبری ,  انجمن قلم  ,   نور آسمان   ,  حریم یاس   ,   خانه حجاب صدف ,   پایگاه خبری حجاب  ,   سامانه جامع اطلاع رسانی عفاف و حجاب   ,  خونهء خدا   ,  حجاب اسلامی   ,  خبرگزاری جوان   ,   بچه های مسجد   ,  راه رضوان  ,  در مسیر دلدادگی  ,  انصارالمهدی   ,  ماهان نیوز   ,  رئیس جمهور محبوب من   ,   ناگفته های دلم   ,    آ ت ب ا ت  ا ن  ,   سربازان بی نام   ,  موج خبری تحلیلی حجاب   ,   چهارسو نیوز  ,  پایگاه وبلاگ نویسان ارزشی  ,   کجایند مردان بی ادعا    ,  حجاب ایرانی   ,  سایه سار محبت  ,  راه امام راه ما ، هدف او هدف ما   ,   مقتدر مظلوم   ,  بيداري اسلامي و جنگ نرم   ,  سربازان بي نام   ,   مهتد  ,    حجاب فاطمی ,  تالارگفتمان بانوان  ,  تالارگفتمان بانوان , محفل منتظران موعود  , ستاد مرکزی بسیجیان  ,   زن حجاب حضرت فاطمه (س)  ,  رکوردهای جهانی الخیرات  ,  حجاب زیباست

زندگی به سبک لایف استایل ... !!!

چند وقت قبل فیلمی با عنوان " مردان مریخی ، زنان ونوسی " روی پرده های سینماهای کشورمون رفت که واقعا نمی دونم چرا اینقدر آقای شمقدری به این مردم لطف دارند و این همه خدمت می کنند!!! فیلمی با رنگ و بوی غربی و با صحنه های بسیار زننده [مستهجن] که حتی برای افراد زیر 15 سال ، تماشای این فیلم ممنوع شده بود. نمی خوام فیلم رو تحلیل کنم؛ اصلا ارزش این کار رو نمی بینم و نه اینکاره هستم.

]همینطور که می دونید امروزه بسیاری از به اصطلاح روشنفکران و به خصوص روانشناسان ایرانی که غالبا خط فکری شون غربی افراطی و با رنگ و بوی نیچه و فروید هستش دارند یه چیزایی رو خورد خلق الناس میدن که واقعا جای بسی شرمندگی است! و حتی کار رو تا جایی بسط دادن که علنی دین (خدا) رو زیر سوال میبرن ! بگذریم ازین حرفها که هر چی بیشتر به این قشر فکر می کنم بیشتر آشفته میشم[.

می دونید که این فیلم برداشتی آزاد [کپی] از یک فیلم آمریکایی و از روی کتابی با همین عنوان ساخته شده ، با خود فیلم کاری ندارم با کتاب هم کاری ندارم ، با نویسنده این کتاب کار دارم...

ماجرا چیست؟؟؟ :::

دکتر جان گری،روانشناس،مدرس دانشگاه ،متولد1951 در آمریکا این کتاب خیلی قشنگ رو نوشته!و توی ایران و ایالات متحده هم خیلی فروش داشته . ایشون تا بحال 2 بار ازدواج کرده !!! و این کتاب رو بعد از طلاق همسر اول شون " خانم دکتر باربارادی آنجلیس" نوشتند

راستی می دونید این خانم کیه ؟؟؟ بله ایشون هم روانشناس هستند و بعد از طلاق کتابی رو با عنوان " آیا تو  نیمه گمشده من هستی؟" رو به نگارش درآوردند. جالبه نه ! جالبتر اینکه بدونید ایشون تا بحال 5 بار ازدواج کردن و حتی یکی از شوهران ایشون یه دلقک سیرک بوده.

* زن و شوهری آمریکایی، روانشناس و مطلقه از هم کتابهایی در مورد زناشویی و زندگی خوب ارائه میدن که حتی خودشون پای بند به هیچ کدوم ازین موارد نیستند.. اینها چطور می تونن برای ما سرمشق  باشن و به ما ایده بدهند ؟؟  چقدر توی قرآن ، نهج البلاغه و توی احادیث و روایات و سخنان بزرگانمون در مورد این موضوع داستان ، حدیث ، توصیه و... شنیدیم . چرا هیچ کس به این موارد اصلا توجهی نداره ، چرا ما باید کورکورانه از غرب و غربیان تقلید کنیم ، خدای ناکرده مگر ما اسفنج هستیم که همه چیز رو به خودمون جذب کنیم و قبول کنیم ؟؟؟

به نظرتون این داستان خنده داره یا باید به خودمون تاسف بخوریم ؟

متنفرم از تهران  !  

االان که دارم این مطلب رو می نویسم توی نمایشگاه ُ بخش وبلاگ نویسان هستم... از همه دوستانی هم که تا الان نتونستم به جواب کامنتهاشون جواب بدم عذر می خوام ُ در اولین فرصت حتما. انشالله.

بریم سر اصل مطلب ُ کلی کلاس گذاشتیم که داریم میریم تهران ُ نمایشگاه بین المللی و کلی هم کلاس گذاشتیم که واسمون دعوتنامه اومده و ازین حرفها... دیشب با کلی هزینه و دردسر و با كت و شلوار قرضي  راه افتادیم هیچ ِ کلی هم توی شهر سرگردان شدیم هیچ ِ وقتی رسیدم نمایشگاه واسم یه مسیج اومد که نوشته بود" لطفا فردا بیاید" .... بگذریم که رفتیم و دوستان عزیزی که اونجا بودند با کمال متانت از ما دعوت کردن که بمونیم و ما هم موندیم..... توی دعوتنامه نوشته بودند که ما برای شما برنامه ویژه ای داریم... ما که چیزی ندیدیم.... گفتم حالا که اومدم وبم را آپ کنم ... هرچی  گشتم که یه عکس پیدا کنم که بزارم توی وبم نبود که نبود... تا اینجا فعلا کافیه تا ببینم بعدش چی میشه..

این مطلب حتما دوباره به روز خواهد شد.... خدا رحم کنه آخرش چی میشه... منتظر شما در نمایشگاه ُ درب ورودی ۱۸ ُ دست چپ ُ بخش وبلاگ نویسی هستیم. هستیم...


و اينك ادامه ماجرا :

به سختي بعد از حدود چند ساعت بي خوابي و توي اتوبوس بودن و چند ساعتي كه توي نمايشگاه بودم ، حسابي حالم بد شد ، ديگه نمي تونستم سر پا وايسم... تصميم گرفتم ديگه برگردم خونه. ساعت تقريبا 13 بود ، تازه اذان داشت از بلندگوهاي مصلي پخش مي شد ، از مسئوول نمايشگاه خداحافظي كردم و اومدم بيرون..رفتم بيرون تا هم نفسي تازه كنم و هم نمازم رو بخونم.

از در مصلي كه اومدم بيرون خيل عظيمي از مردم افغان رو ديدم كه جلوي سفارت افغانستان جمع شدن و فكر  مي كنم داشتن برميگشتن خونشون.. چند دقيقه بعد رفتم پارك سوار آرژانتين ، ماشين نبود.. حسابي معطل شدم..

 رفتم يه دوري بيرون بزنم چشمتون روز بد نبينه نمي دونم اين تهروني هاي پايتخت نشين بيچاره ها چطوري تا حالا زنده موندن .. كنار ترمينال محل دفن زباله هاي تهران بود ، كنار دست ترمينال فروشگاه زنجيره اي بود و... حسابي داشتم خفه مي شدم از اين همه .... بگذريم تصميم گرفتم برم ترمينال جنوب ، پس بايد سوار مترو مي شدم .

 سوار مترو شدم به ايستگاه بعدي نرسيده مترو خراب شد ، ازش پياده شديم و منتظر متروي بعدي ... سوار متروي بعدي شدم و به ايستگاه بعدي نرسيده بازم خراب شد ... اين ماجراها چند بار طول كشيد و تقريبا 4 ساعت توي ايستگاه مترو داشتم صحنه هايي مي ديدم كه ببخشيد حتي مردم شهر من توي خونه هاشونم اينطوري نيستن ؛ فكر كنم يا داشتن مي رفتن جشن عقد يا (؟؟؟).خانم هايي كه تنشون بلوز شلوار بود ، خانمي كه به جاي شلوار ، جوراب پاش بود ؛ و... و بدتر از همه مانيتور هايي كه شهرداري توي ايستگاه گذاشته بود  و متاسفانه از خانم هايي توي اين برنامه هاش استفاده مي كرد كه جاي بسيار بحث داره.... اميد كه آقاي قاليباف جوابي داشته باشه. بگذريم ديگه حوصله تون داره سر ميره...

توي ترمينال هم يه 2 ساعتي طول كشيد تا سوار اتوبوس بشم... قسسمت بدتر ماجرا اينكه توي ماشين هم حالم بد شد و تا خونه چندبار به خاطر من اتوبوس رو نگه داشتن ... چندبار بنده خدا شاگرد اتوبوس برام قرص آورد... صندلي جلويي هم يه خانم بود كه از وقتي سوار شديم تا وقتي پياده شديم يه ريز داشت با تلفن صحبت مي كرد و حسابي داشت حالم بدتر ميشد و... . فقط از خدا مي خواستم كه سريعتر برسم خونه ، همين و بس.

وقتي رسيدم سر كوچمون فقط چند دقيقه اي داشتم به درب خونمون نگاه مي كردم... 24 ساعت تمام عمرم رو بيهوده تلف كردم ، تقريبا 25هزار تومن فقط هزينه ماشين شد و بگذريم كه الان بعد از حدود بيش از 2 ماه ازين قضيه كه الان دارم مي نويسمش حالم بد بود و تقريبا يك هفته اي هست كه كمي بهتر شدم.... .... 

آينه ات را بشكن !


گوینده رادیو:«طبق اطلاعاتی که چند لحظه پیش به ما رسید در یکی از شهرهای آمریکا اختراع جالب و حیرت انگیزی در حال آزمایش است که پخش آن در فضا روی تمام آینه ها اثر عجیبی ایجاد می کند؛به این معنی که تصویر تمام اشخاصی که از روز اول جلوی هر آینه قرار گرفته باشند در آن آینه آشکار خواهد شد. این اختراع به شما امکان می دهد که گذشته خودتان را در آینه هاببینید. 

شب که می شود سر و صدای عجیبی شهر را فرا می گیرد و تمام هاون های شهر برای خرد کردن آینه ها به کار می افتد.

اما ما سالهاست که شنیده ایم و در کتابش خوانده ایم تجسم اعمالمان را در قیامت خواهیم دید اما انگار قیامت را باور نداریم ؛ شاید هم به رحمانیت خدا ، ایمان زیاد.      

 هاون بردار برای خرد کردن گناهانت ؛ هنوز یک شب قدر ، فرصت هست.

صفحه آخر يا شروع ابديت !!!

ديروز مجبور شدم  واسه انجام كاري از صفحات شناسنامه م فتوكپي بگيرم... رفتم تا انجامش بدم... توي مغازه بودم كه صاحب مغازه برگشت گفت :"ببخشيدآقا تموم صفحات رو براتون كپي بگيرم .؟! " نگاهي به شناسنامه ام انداختم تا رسيدم به صفحه آخر : " وفات"  روز ؛‌ماه ؛ سال  و....  

و به روزی که این صفحه پر خواهد شد ؟؟!!

توي حس خلسه خودم بودم ،تا به خودم كه اومدم ديدم بنده خدا صاحب مغازه ميگه : آقا آقا ، نگفتيد ؟! لبخندي زدم و گفتم از همه صفحات.

دارم به اين فكر مي كنم كه چقدر گنهكار بودم ... چقدر درحق ديگران جفا كردم ... و چقدر ناچيز و رياكارانه سر بندگي و تعظيم رو در محضر عبوديت فرو آوردم!!! و چقدر ازين همه چقدرها.... 

خدايا ! پروردگار بي انتهاي من ! واقعا عاجزم از بيان آنچه بايد بگويم و نميتوانم بگويم.... رحم كن براين كمترين بنده ات... كه تنها اميدم به فضل توست و بس !

راستي دوست عزيز! تا حالا شما صفحه  آخر زندگي رو ورق زدي؟ اگر حس كردي چيزي بايد بگي، دريغ نكن .. بگو هر آنچه دلت تنگت ميخواهد..

بشقاب یا دیجیتال ... مسئله چیست ؟؟؟!!!

قیمت یه دستگاه ماهواره با تمام امکانات چقدره ؟؟؟  حداکثر 30000 تومان

قیمت یه دستگاه گیرنده دیجیتال چقدره ؟؟؟ حداقل 50000 تومان

ماهواره چند تا شبکه داره ؟؟؟ حداقل 1000 شبکه داره !!!

گیرنده دیجیتال چندتا شبکه داره ؟؟؟ حداکثر 15 شبکه !!!

واقعا مسئله كجاست !؟

اصولا دوستانی که تجهیزات ماهواره ای دارن خیلی سخت حاضر میشن تا تلویزیون نگاه کنن ، چه برسه به گیرنده دیجیتال ، اونم با این قیمت بالا.

قشر آسیب پذیر جامعه هم که اصولا براش به صرفه نیست تا دیجیتال داشته باشه.

درکل با این ضوابط و لطف دوستان:اگرواقعاتوی رسانه ملی،تلویزیون دیجیتال با این هجم وسیع تبلیغ نمیشد تاحالا فاتحه ش خونده بود.نمی دونم مدیران فرهنگی کشورکاری خواهند کرد یانه؟

اما ازین داستان نتیجه می گیریم که ::: 

دیجیتال و ماهواره به ما قشر آسیب پذیر هیچ ارتباطی ندارد و نهایتا ما به همان گیرنده آنالوگ با همان انگشت شمار شبکه با کلی برفک و یخمک راضی هستیم.

شمارا به خیر و مارا به سلامت

راستي دوستان عزيز : به نظر شما مسئله كجاست؟!



باز نشر این مطلب در :      پایگاه اطلاع رسانی جام نیوز     ,     وبلاگ مطالبه آرمان های انقلاب از صدا و سیما      ,      وبلاگ حرف دل     ,        سایت فیروز کوهی     ,     وبلاگ فطرس

آزادی يا ...

چرا مدعيان آزادي از حجاب تو مي ترسند؟

آزادي يعني اينكه وقتي وارد دانشگاه ميشوي

بايد 

روسري ات را برداري !!!